ميگويند انسان موجودي انديشهورز است و زبان آيينهي انديشه. انديشهها اما، متفاوتند؛ زيرا كه از ويژگيهاي عالمِ وجود، گونهگوني يا بهتعبير فيلسوفان كثرت در عين وحدت است. از اين مقدمات ميتوان نتيجه گرفت كه گونهگوني زبانها امري طبيعي است. در دنياي امروز سه يا چهار هزار زبان وجود دارد كه هنوز بدانها تكلم ميشود، اما دربرابرِ اين شمارِ نهچندان اندكِ زبانهاي زنده، بسياري از زبانها بودهاند كه همچون گويشوران خود ازميان رفتهاند. زبانشناسان تعداد اين زبانهاي ازدسترفته را از سيهزار تا پانصدهزار تخمين ميزنند. آن گروه از زبانشناسان كه راه ميانه را برميگزينند، به رقم 150000بسنده ميكنند.
اگر در حقّ زبانهاي مرده نميتوان كاري كرد، آن قدر هست كه زبانهاي بازمانده را قدر شناخت. خارج از بحث زبان، در چرخهي وجود، چه بسيار گونههاي گل و گياه و پرنده و آيين و پندار و كردار و هواي پاك بودهاند كه ديگر نيستند و اگر بودند، امروزه جهانِ رنگارنگتر و «نفسكشيدني»تري ميداشتيم.
چارلز برليتس ميگويد: «... زندگي كردن در اين جهان و تنها به يك زبان تكلم كردن به زيستن در كاخي بزرگ و اقامت گزيدن در تنها يكي از اتاقهاي آن شبيه است». بر اين سخن ميتوان افزود كه زنداني كردن خود در حجرهي يك انديشه نيز درحكمِ فروبستنِ دريچههايي است كه جنبهها و جلوههاي گوناگون زندگي را بهنمايش ميگذارند.
خشنودي از تنوع زباني يعني خشنودي از دريچههاي گوناگوني كه براي نگاه كردن به زندگي و جلوههاي رنگارنگش وجود دارد؛ اما در اين ميان جايگاه گويشها كجاست؟ از شگفتيهاي هستيِ انديشهمند يكي اين كه هيچ دو انساني را نميتوان يافت كه حتي يك زبان واحد را دقيقا يكسان تكلم كنند؛ به همين دليل است كه زبانشناسان ميان زبان (language)، گويش (dialect)، لهجه يا گويش فردي (idiolect) و لحن (accent) تمايز قائل ميشوند. لحن فقط به تلفظ متفاوت برميگردد حال آن كه گويش شامل تفاوت در دستور زبان و واژگان نيز ميشود. در اين ميان لهجهي فردي عبارت است از نظام زباني يك فرد مشخص يا به تعريفي محدودتر عادات زباني يك فرد است بهگونهاي خاص در زماني معين.
گويشها بهطور متناقضنما، هم شاخههاي فرعي يك زبانند و هم پاجوشهاي سايهزيست آن. گويشها از ريشه و تنهي زبان اصلي و زبانهاي همسايه تغذيه ميكنند و در همان حال به رشد و بالندگيِ متنوعِ زبان مادري ياري ميرسانند. مرگ و ميرندگي زبانها علل اقتصادي، سياسي و فرهنگيِ گوناگون دارد؛ گاه مسئلهي بهداشت نيز موجب زوال يك زبان ميشود همچنان كه در سال 1973 همهگيريِ آنفلوآنزا شمار گويشوران زبان ترومايي در ونزوئلا را به 10 نفر رساند. در همين حال با نگاهي به زبانهاي مرده شايد بتوان گفت كه يكي از علتهاي انقراض برخي زبانها كمبودِ لهجههاي متنوع بودهاست. بهعبارت عاميانه زبانهاي بيفكوفاميل و بيزادورود زودتر ازميان رفتهاند. در قرن نوزدهم بيش از هزار زبان در برزيل وجود داشت؛ اما امروزه اين شمار به دويست كاهش يافتهاست. روند تضعيف و فروپاشيِ زبانها و لهجهها امروزه با شتابي بسيار بيشتر از گذشته در جريان است. يكهتازيهاي قدرتهاي جهاني، فشارها و تبعيضهاي اقتصادي و سياسي، فرهنگي و قومي- نژادي در محدودههاي ملي نيز در بسياري از كشورها بر اين روند تأثيرگذارند.
اما چاره چيست؟ چاره ارادهي جمعي و همت تكتك افرادي است كه در كار مطالعه و شناخت زبانند. وقتي در روزنامهها ميخوانيم كه جمعي از زبانشناسان سوئد كفشو كلاه ميكنند و به فرسنگها آن سوي مرزهاي كشور خود پرواز ميكنند تا واپسين جملههاي آخرين گويشور يك زبان در حال انقراض را ثبت و ضبط كنند، از خود ميپرسيم ما درمقابل زبانها و گويشهاي زنده اما درمعرض خطرِ كشور خود چه كردهايم و چه ميكنيم.
همين گويش سيستاني كه در فرهنگهاي فارسي قديم از آن بهعنوان يكي از هفت زبان ايراني ياد كردهاند و در ترجمهي قرآن قدس نمونههاي متعددي از واژگان آن بهچشم ميخورد، سالهاست كه غريبِ دروطن است. اگر همت كساني كه بي كمترين كمكِ رسمي آستين بالا زده و هريك به مطالعه و گردآوري و ثبت و ضبط عناصر زبانشناختي اين گويش پرداختهاند، نبود، ما اكنون منبع مكتوبي براي گويش سيستاني در دست نداشتيم. در سه دههي اخير ايرج افشار (سيستاني) نخستين كسي است كه به تدوين واژهنامهي سيستاني پرداختهاست و پس از او جواد محمدي خمك طي دو دهه از زندگي ارجمند خود واژهنامهي سكزي يا فرهنگ لغات سيستاني را تدوين كردهاست؛ اما تحقيق زبانشناختي نظاممند در گويش سيستاني سهم پيكارجوي فرهنگي، غلامرضا عمراني شد. اثر تحقيقي گرانسنگ او، يعني «گويش سيستان، جلد نخست: آواشناسي» اولين مجلد از «مجموعهي سيستان» است و كتاب حاضر، «گويش سيستان، جلد دوم: بررسي ساختار جمله در گويش سيستان» دومين مجلد آن. گويا سرنوشت چنين است كه در كشور ما، در هر مقطعي از تاريخ فرهنگ ما، شخصيتهاي منفردي كار گروهها و انجمنها را بر دوش بگيرند. عمراني با اين تلاش پرثمر خود نهتنها به فرهنگ و گويش سيستاني كه به فرهنگ زبان فارسي كمك ارزندهاي ميكند. مگر نه اين است كه هر زبان طبيعي و توسعهپذير براي پاسخگويي به نيازهاي ساختو سازي خود در حوزهي واژهسازي نياز به وامگيري از زبانهاي ديگر دارد؟ پس چه بهتر كه در وهلهي نخست اين وامگيري از گويشهاي خودي باشد. گويش سيستاني كه يكي از گويشهاي كهنسال فارسي است؛ يكي از گنجينههايي است كه ميتوان از امكانات دستوري و واژگاني آن بهرهها برد. استفاده از گنجينهي فولكلور آن نيز جاي خود دارد.
باري، من در جايگاه يك سيستاني وقتي به خود نگاه ميكنم، ميبينم كاري ويژهي زادبوم خود نكردهام جز عاريت گرفتن نامي از «هيرمند» آن؛ از همين روست كه دربرابر عزم و تلاش خستگيناپذير كساني چون عمراني كه براي حفظ و اعتلاي فرهنگ زادبوممان چنين عاشقانه قدم برميدارند، بهاحترام از جا برميخيزم.
رضي هيرمندي
-------------------------------
در نوشتن اين مطلب از كتابهاي زير استفاده كردهام:
1. زبانهاي جهان، كِنِت كاتسنر، ترجمه رضي هيرمندي، مركز نشر دانشگاهي، 1376
2. The Cambridge Encyclopedia of Language, second edition, David crystal, 1997.
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
dast marizad.
ReplyDeleteyek dust, yek hamvelayati ghadimi
mamnun